" خوش باش که هرکه راز داند .. داند که خوشی، خوشی کشاند ... تلخش چو بنوشی و بخندی در ذات تو تلخی ای نماند ... " . . , ...ادامه مطلب
یک سکانس بی نظیر هست در فیلم In Bruges، طرف بعد از کلّی کلنجار رفتن با خودش، به خاطر اشتباهی که کرده ست در شلیک تصادفی به یک بچه، تصمیم می گیره با یک تیر خودش رو خلاص کنه. در شهری به نام بروژ در بلژیک. که با دوست و همکارش مجبور شدن برای مدّتی برن اونجا. در همون حال که تفنگ رو گذاشته روی شقیقه ش، می فهمه دوست صمیمی ش از پشت داشته بهش شلیک می کرده. مکالمه ی اون سکانس این رورها برام تکرار می شه ... .. بخوانید, ...ادامه مطلب
حکایت چند روز قبل، دقیقا همان حکایتِ همیشگیِ اشتباه در فهم دینامیک دنیا بود. مثل قوم لوط که ابر عذابِ ویران کننده ی بَرکَننده را، ابر مهربانِ باران زای سازنده می پنداشتند و با رقص و شادمانی آن را به نظاره نشسته بودند. مثل آن شعر سایه که می گفت: "گفتم که مژده بخش دل خرّم است این/ مست از درم درآمد و دیدم غم است این! ... " . . نیاز به آیه های والضحی ست این روزها ... . بخوانید, ...ادامه مطلب
" یکی را در بغداد هزار چوب بزدند. دم برنیاورد. گفتم: «چرا بانگ نکردی؟» گفت: «معشوق حاضر بود می نگرید» ... " حقیقت رضا. رکن منجیات/ کیمیای سعادت/ غزالی ... . . بخوانید, ...ادامه مطلب
" دوستان را در دل رنج ها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود، نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن، الّا به دیدار دوست که لقاء الخلیل شفاء العلیل ... " فیه ما فیه ... مولانا .. بخوانید, ...ادامه مطلب
راستش حتی در این کشاکش مشکلات و ناکامی ها، هرگز پشیمان نیستم از بازگشت به وطن. و شوقم اگر از روز اوّل بیشتر نباشد کمتر نیست! بگذار هرچه هم اغیار می خواهند به طعن بگویند. لکن آنقدر سرشارم از عشق به مس, ...ادامه مطلب
" بشر مادّی در بیابان ظلمانی مادّه زندگی می نماید و در دریای کثرات غوطه ور است. هر موجی از علائق مادی او را به جایی می افکند. هنوز از صدمات آن موج به خود نیامده، موجی سهمگین تر و هولناک تر از علاقه , ...ادامه مطلب
پیشتر شعری از بیدل را برای سنگ لحد انتخاب کرده بودم که در نهایت وسعت بود. اولّین بار آن را از ساعد باقری شنیدم. "وحشیِ دشتِ معاصی را/ دو روزی سر دهید/ تا کجا خواهد رمید؟/ آخر، شکارِ رحمت است!". آرامش, ...ادامه مطلب
او در این روزهای همیشه، با وجود شلوغی های غیرمعمول، به چنان رقّت قلبی رسیده بود که با هر نوستالژی به اشک می نشست. با شعر کودکان ارتباط برقرار می کرد و حتی اخیراً یک خط از ترانه ی کودکانه ای دل او را شکسته بود. با اینکه از نزدیک ترین هایش هم نسبتاً دور شده بود، به نحو عجیبی آنچنان با غریبه و آشنا دلش نزدیک بود که پای درد دل یک پیرمرد مدّت ها نشسته بود و مقا, ...ادامه مطلب
به نظرم طرح اصلی این زندگی اینست که طی یک فرآیندی لمس کنی که همه چیزش از دست رفتنی است. بایست ساعت ها مقابل آینه با وسواس ایستاده باشی تا پس از از سال ها ببینی که موهایت سفید می شود و چروک ها یکی پس از دیگری می افتد به جوانی ات، باید تن ات را ببینی که رفته رفته به خاک بیشتر می ماند تا هر چیز دیگری، باید شهرت و ثروت را ببینی که روی تخت بیمارستان نیست می شود , ...ادامه مطلب
" دوستی داشتیم که از ابتدایی با هم همکلاس بودیم. در کنکور در سراسر ایران نفر ششم شد، بعد هم شد کارمند عالیرتبه شرکت نفت. خب مثل بقیه آدمها مرد. در بهشت زهرا یک نفر آمد بر جنازهاش نماز میت خواند و رفت. اصلا کسی نبود جنازهاش را از زمین بلند کند، بگذارد داخل آمبولانس. من مطمئنم دیگر هیچکس سر خاکش نرفته است. دو هفته بعدش داشتم از در خانهاش رد میشدم، دیدم چراغش روشن است. یعنی وارث بلافاصله رسیده بود! این رفتاری است که دارد با آدمیزاد میشود. این آدم فوقالعاده بود. بینظیر بود. اما اصلا کسی دنبال آدم نمیگردد. همه ما اینطوریم. آدمها غریب و بیپناه ماندهاند. دارند در خودشان میپوسند ... . مدتهاست در جواب دعوتها یک کلمه میگویم. سالها پیش کشف کردم این عبارت خیلی مفید است. میگویم «انشاءالله!» این یعنی دست من نیست. یکی دیگر باید اراده کند. اگر نشد، از چشم من نبینید. چند تا از این جملهها هست. یکی هم این است که وقتی میپرسند حالتان چطور است؟ میگویم «بهتر از این نمیشود.» همه فکر میکنند این یعنی همه چیز در بهترین حالت است اما یک معنی دیگری هم دارد، که یعنی دیگر هیچ امید بهبودی نیست ... . با همه خوشبینی که من به جوانها دارم، روند کار طوری است که بشر دارد به یک سمت و سوی خاصی کشیده میشود. درکل جهان دارد به عمد و حسابشده کوشش میشود که مردم به زندگی روزمره و آب و علف خودشان, ...ادامه مطلب
" آدم از ترس مرگ خودکشی نمی کنه ... " , ...ادامه مطلب
" و ضرّی لایکشفه الا رافتک ... و غلّتی لا یبردها الا وصلک ... " و بدحالی ام را جز مهر تو نگشاید .. و سوز دلم را جز وصل تو فرو ننشاند .. . مناجات مفتقرین/ صحیفه ی سجّادیه ..,عکس های فقیرانه,متن های فقیرانه,جمله های فقیرانه,داستان های فقیرانه,حرف های فقیرانه,دل نوشته های فقیرانه,خانه های فقیرانه,نوشته های فقیرانه,شعر های فقیرانه,فقیرانه ترین خانه ها ...ادامه مطلب
سی و چند سالگی ها سنّی است که تاثیرات کارهای گذشته کم کم در انسان نمودار می شود. حتّی جزئی ترین و بی اهمیّت ترین آن ها. مثلا من این روزها تاثیر بازی های کامپیوتری را که در کودکی انجام می دادم در خودم می بینم. سر پیچ ها، گاز می دهم. مدّتی پیش نزدیک بود ماشین را چپ کنم وقتی از خروجی سئول به چمران می رفتم. اگر در آن بازی ها، سر پیچ گاز نمی دادی همه از تو سبقت می گرفتند. من عادتم شده حالا. که سر پیچ ها گاز می دهم. هم در خیابان. هم در زندگی ام ... . . ,در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا,در زلف چون كمندش اي دل مپيچ,بر زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا,شعر در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا ...ادامه مطلب