" خوش باش که هرکه راز داند .. داند که خوشی، خوشی کشاند ... تلخش چو بنوشی و بخندی در ذات تو تلخی ای نماند ... " . . , ...ادامه مطلب
حکایت چند روز قبل، دقیقا همان حکایتِ همیشگیِ اشتباه در فهم دینامیک دنیا بود. مثل قوم لوط که ابر عذابِ ویران کننده ی بَرکَننده را، ابر مهربانِ باران زای سازنده می پنداشتند و با رقص و شادمانی آن را به نظاره نشسته بودند. مثل آن شعر سایه که می گفت: "گفتم که مژده بخش دل خرّم است این/ مست از درم درآمد و دیدم غم است این! ... " . . نیاز به آیه های والضحی ست این روزها ... . بخوانید, ...ادامه مطلب
لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی تبارکت تعطی من تشاء و تمنعالهی و خلّاقی و حرزی و موئلیالیک لدی الاعسار و الیسر افزعالهی اذقنی طعم عفوک یوم لابنون و لا مال هنالک ینفع... بخوانید, ...ادامه مطلب
" گیرم که وصال دوست در خواهم یافت این عمرِ گذشته را کجا دریابم؟ ... " . ., ...ادامه مطلب
راستش حتی در این کشاکش مشکلات و ناکامی ها، هرگز پشیمان نیستم از بازگشت به وطن. و شوقم اگر از روز اوّل بیشتر نباشد کمتر نیست! بگذار هرچه هم اغیار می خواهند به طعن بگویند. لکن آنقدر سرشارم از عشق به مس, ...ادامه مطلب
"می تابد و می سوزد و می رویاند خاصیت آفتاب دارد غم تو ... ", ...ادامه مطلب
کلمات اکسیر عجیبی هستند. حروف و ضرب و وزن آن ها. انگار که از عالمی ماوراء این دنیا می آیند. جایی دیدم که ابن عربی هم نظری چنین دارد و رساله ای نوشته است در خصوص مکنونات حروف. که از عالمی مافوق ادراکا, ...ادامه مطلب
"نهان، چشم ش به من، با غیر سرگرم سخن گفتن کفایت می کند ما را همین دزدیده دیدن ها ... " . ., ...ادامه مطلب
" نیم مستم کردی ای ساقی، منه ساغر ز دست یا مده می یا مرا چون چشم خود کن مستِ مست ... " . . , ...ادامه مطلب
" آن نیم نفس که با تو بودم، سرمایه ی عمر جاودان شد ... " ., ...ادامه مطلب
پیشتر شعری از بیدل را برای سنگ لحد انتخاب کرده بودم که در نهایت وسعت بود. اولّین بار آن را از ساعد باقری شنیدم. "وحشیِ دشتِ معاصی را/ دو روزی سر دهید/ تا کجا خواهد رمید؟/ آخر، شکارِ رحمت است!". آرامش, ...ادامه مطلب
او در این روزهای همیشه، با وجود شلوغی های غیرمعمول، به چنان رقّت قلبی رسیده بود که با هر نوستالژی به اشک می نشست. با شعر کودکان ارتباط برقرار می کرد و حتی اخیراً یک خط از ترانه ی کودکانه ای دل او را شکسته بود. با اینکه از نزدیک ترین هایش هم نسبتاً دور شده بود، به نحو عجیبی آنچنان با غریبه و آشنا دلش نزدیک بود که پای درد دل یک پیرمرد مدّت ها نشسته بود و مقا, ...ادامه مطلب
" و ضرّی لایکشفه الا رافتک ... و غلّتی لا یبردها الا وصلک ... " و بدحالی ام را جز مهر تو نگشاید .. و سوز دلم را جز وصل تو فرو ننشاند .. . مناجات مفتقرین/ صحیفه ی سجّادیه ..,عکس های فقیرانه,متن های فقیرانه,جمله های فقیرانه,داستان های فقیرانه,حرف های فقیرانه,دل نوشته های فقیرانه,خانه های فقیرانه,نوشته های فقیرانه,شعر های فقیرانه,فقیرانه ترین خانه ها ...ادامه مطلب