شمر شناسی ...

متن مرتبط با «عمر سفر کوتاه است» در سایت شمر شناسی ... نوشته شده است

بهار است از فراموشانِ رنگِ رفته هم یادی ...

  • " اطرافیان درکش نمی کردند. بلکه فکر می کردند همه چیز دنیا دارد روال عادی اش را طی می کند. این بیش از همه ایوان ایلیچ را می آزرد ..." مرگ ایوان ایلیچ. لئو تولستوی. . . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • عمری دگر بباید بعد از فراق ما را ..

  • همه مریض بودیم. تب و لرز. و چنان وحشی که بی وفقه می کوفت. آنقدر همه چیز به هم ریخته بود که نمی توانستی کسی را پیدا کنی که یادش باشد که تو امروز به دنیا آمدی. کرونا دوباره به جانمان افتاده بود و مثل اهالی غزه که با ویران شدن خانه هایشان به شرط حیات امّا کنار‌ آمده بودند، ما هم به یک همزیستی مسالمت آمیزی با کرونا رسیده بودیم. او ما را مریض می کرد و اگر قول می داد که به ورطه ی مرگ نکشد، با او کنار می آمدیم. انسان هایی شده بودیم که با هر چیزی می توانستیم کنار بیاییم الّا با مرگ. و این معنا در روز تولد خیلی برایم ملموس بود. به قول رومن گاری "مرگ هنوز چیز خاطر جمعی نبود! نمی شد به آن اعتماد کرد ..". وقتی مریض می شدم، خصوصا وقتی که به وادی تب و لرز شدید می رسم، تنم مثل یک پتوی زمخت و زبرِ پُر تیغی می ماند روی نرمانرمِ لطافت روح. هر قسمتی از بدنم تکّه ای بود که بایستی به زحمت کنار تکّه ی دیگر می گذاشتم. تا بتوانم بشوم همان آدمی که انگار دیروز بود. و امروز چهل ساله می شدم و کسی حواس ش اصلا نبود. همه سرگرم مدیریت اوضاع بودند و این میان هرلحظه خیال می کردم اینها بازی شان است و قرار است سورپرایزی باشد. که نبود. اینبار برخلاف همیشه سال های قبل، به کل از یادها رفته بودم ... نه اینکه توقّعی داشته باشم، نه. همه می دانستند که توقّع ندارم. ولی انتظار چرا. اینبار به نحو غریبی انتظار داشتم. خودم هم باورم نمی شد که چنین شده باشم. انتظار داشتم آنها با اینکه می دانستند فلانی در قید این فرمالیته ها نیست ولی مثل همیشه کار خودشان را بکنند. پیام بفرستند. تبریک بگویند. حالی بپرسند حتّی. نمی دانستم ریشه ی این انتظار ناگهان از چه بود. شاید ترس از زوال در تنهایی. هیچ پیامی در کار نبود امّا. عجیب و د, ...ادامه مطلب

  • مهتاب مرده است ... در من ستاره نیست ... (٣)

  • روزهای نوروز به تندی کهنه می شد. در بادی که می وزید از دوردست های ازل. این میان، داشتم اخبار و بعضی ضایعات الکترونیک روزمره را مرور می کردم، دیدم برنامه ای سرخوش ساخته اند برای جشن تحویل سال. مجری با دندان های سفید یخچالی برّاق و موهای هایلایت و پیراهن کوبیسم ایستاده است و با آهنگ شش و هشتی بشکن می زند و میرقصد. یک سالن هم کف می زنند و خوشحال. شعر آهنگ چه بود؟ این. "بعد از اون بی تو نشستن ها یه روزی/ اومدی امّا دیدم دست تو سرده/ گفتی اون روزها دیگه بر نمیگرده ..." . . انگار آن شعر برای این زمان بود که "عشق سرِ کوچه به آهنگِ زباله رقصید ... " بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مهتاب مرده است ..... در من ستاره نیست ..... (5)

  • " شاعری خون قِی کرد   تاجری دید و خیال مِی کرد   گربه ای دورِ لبش را لیسید    عابری راه خودش را طی کرد ... " . .  , ...ادامه مطلب

  • مهتاب مرده است. در من ستاره نیست.

  • مسعود دیانی هم به رحمت خدا رفت. تنها قلمی که این روزها دوست داشتمش. تمام نوشته های این ده ماه گذشته شکوه و عظمتی بی نظیر داشت. ابدیت روحانی احساس بود و استیصال جسمانی انسان. و دردی که هم آغوش با ما بوده و هست و خواهد بود. دردی که به استخوان هم برسد رها نمیکند و روح را می آزارد. یا ایهالانسان. انتم الفقراء الی الله ... . می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را ... همین.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مهتاب مرده است .. در من ستاره نیست .. (٢)

  • "درختم من آواره در بادها  شکوفایی ام رفته از یادها ... " . . پ.ن: افسوس که بی فایده فرسوده شدیم. همین. , ...ادامه مطلب

  • مهتاب مرده است. در من ستاره نیست …

  • مسعود دیانی هم به رحمت خدا رفت. تنها قلمی که این روزها دوست داشتمش. تمام نوشته های این ده ماه گذشته شکوه و عظمتی بی نظیر داشت. ابدیت روحانی احساس بود و استیصال جسمانی انسان. و دردی که هم آغوش با ما بوده و هست و خواهد بود. دردی که به استخوان هم برسد رها نمیکند و روح را می آزارد. یا ایهالانسان. انتم الفقراء الی الله ... . می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را ... همین.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مهتاب مرده است .. در من ستاره نیست (٢)

  • "درختم من آواره در بادها  شکوفایی ام رفته از یادها ... " . . پ.ن: افسوس که بی فایده فرسوده شدیم. همین. , ...ادامه مطلب

  • کان یار لطیف بی نشان است ...

  • شنبه صبح هفت مردادی که از دیشب ما را باران گرفته است و آسمان برقی می زند و رخ نمی نماید .. و اوّل محرم است .. و حزن فطری بر قلوب مومنین و راسخین در علم .. دیروز از وضع حاضر به حاج آقا شکوه کردم و ایشان به لطافتی فرمودند سوار کشتی امام حسین بشوید که اسرع است .. صبح در مسیر که می آمدم، برنامه ی دیشب سوره از مسعود دیّانی را می دیدم که این روزها با اینکه درگیر سرطانی سخت و طاقت فرساست، با مسکّن به اجرای برنامه ی فخیم و فاخرش می نشیند. در دوماه گذشته که شروع درگیری او با این "مرگ واره" بوده است، دو سه روز یکبار می نوشته از حالش و چقدر تلخ. روزنگاری از بهت و عجز و غم. و امیدی که گاه سر بر می آورد و به صلیب درد گرفتار می شد. مسعود را از ده سال پیش می شناسم. وبلاگ خون و دلقک را می نوشت. بی نقص و هنرمندانه. در مراسم افطاری که با جمع بیگانه بودم اولّین آشنایی مان شکل گرفت. بعدها سفارش برادرش را در انگلیس به من می کرد که راه از چاه نشان ش دهم. و من که خود راه از بیراهه نمی بردم. و در بی نشانی مطلق بودم. در هوای بارانیِ همیشه انگلیس سعی می کردم جایی آفتابی نشوم آنقدر. که تنهایی ام مخدوش شود. در هوایی که مثل امروز تهران آنقدر بارانی است که باورش در روزهای نخستین مردادی سخت است. . . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حسین اکسیر اعظم و کبریت احمر است ..

  • لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی تبارکت تعطی من تشاء و تمنعالهی و خلّاقی و حرزی و موئلیالیک لدی الاعسار و الیسر افزعالهی اذقنی طعم عفوک یوم لابنون و لا مال هنالک ینفع... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در عفو لذّتی است که در انتقام نیست ..

  • "هرکسی را بفهمی، قطعا او را می بخشی ... " . . پ.ن: زمانی که کسی را نمی بخشیم، ظرفیتِ فهم آن فرد را نداریم. چه کشیده که به اینجا رسیده. تمام آلام و آمال ش را باید ترسیم کنی تا بتوانی جراحتی که وارد کرده است را ترمیم کنی. خودت باید جای او بنشینی و از روز اوّلی که به این کره ی خاکی پانهاده، او را زندگی کنی و بفهمی اش. آن وقت او را می بخشی. حتماً او را می بخشی ... . . پ.ن.2: به رسم هر ساله ی شب قدر از تمام کسانی که اینجا را پیوسته می خوانند عذر تقصیر و طلب حلالیت دارم. از کسانی که گسسته می خوانند هم. اگر اتفاقی گذرشان افتاد، بگذرند از من. حتّی از کسانی که نمیخوانند و به واسطه شاید خبرش را برسانند به او. از همه ی کسانی که درکم کرده اند طلب عفو دارم. و حتی از کسانی که ترکم کرده اند ..  . . پ.ن.3: الهی .. تولّ من امری ما انت اهله .. و عُد علیّ بفضلک علی مذنبٍ قد قمره جهله ... وصف الحال است؟ چه جور هم. . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شعری که زندگی است (5) ...

  • " گیرم که وصال دوست در خواهم یافت   این عمرِ گذشته را کجا دریابم؟ ... " . ., ...ادامه مطلب

  • شعری که زندگی است (6) ..

  • "می تابد و می سوزد و می رویاند  خاصیت آفتاب دارد غم تو ... ", ...ادامه مطلب

  • آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم ...

  • هرچه به وضع حاضر می نگرم، بیشتر یقین پیدا می کنم که واقعه ی بزرگ تری در راه است. واقعه ی خافضه ی رافعه ای .. و این مسیر حادثه را دیگر بازگشتی نیست. بیشتر می فهمم که عزلت گزیدن اجباری اهل دنیا برای ای, ...ادامه مطلب

  • خنک آن را که می گیری که جانم مست ایشان است ...

  • در این دنیا که همه سگ دو می زنند تا چیزی بشوند، تو دنبال "هیچ" شدن باش. فانی محض شو. فرض کن مرگ حالا آمده است و تو آرام آرام هرچه داشته داده ای و تمام. نه بسته دل به هیچ کس، نه بسته جان به هیچ جا. ره, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها