چون پیر پس از قبیله مانده (٢) ..

ساخت وبلاگ

از معدود جشن ها و مراسمی بود که می رفتیم. بالطبع سرشار از مهملات و زوائد و لاطائلات. آن میان امّا، یک پیرمرد شمالی هم روی سن آمد و شروع کرد در دستگاه شور خواندن. سنگین. از درآمد و سلمک و شهناز و گوشه ی حسینی. با صدای خشن، گرفته و ناهموار ولی به غایت صحیح. طاقت جمعیّت طاق شده بود. وقتی پایین آمد، به او گفتیم که چه درست خواندی. گفت: " وقتی صدایی بود، مایه اش نبود. حالا که صدا رفته، جا افتاده ... ". 

داستان همان پالان و خر است. آن یکی خر داشت پالانش نبود/ یافت پالان گرگ خر را در ربود .. مثل ماجرای ما و آنها. یا مثل نوشته های اینجا .. 

شمر شناسی ......
ما را در سایت شمر شناسی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bhabazac بازدید : 221 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1397 ساعت: 18:07