نایاب ترین رنگ تماشای من اینست ..

ساخت وبلاگ

فرض کن ناگهان ببینی فقیه شهر که چهل سال پشت سرش با اشک و آه به نماز ایستاده ای شراب به دست دارد، یا زندگی ات را به دوست دیرینه بسپاری و خودش را با زندگی ات ببرد، یا اینکه بفهمی همان دستی که به گرمی می فشاردت منافق و حیله گر است و هزاری دیگر ازین دست. اوّلین واکنش بسیاری ترس است و بهت. مدتّی با خود درگیرند و مشغول انکار. در مرحله ی پذیرش ساکت می شوند. و آنجا که تسلیم این حقیقت می شوند، تا زمانی، دیگر نه به کسی اعتماد می کنند و نه با انسان ارتباط نزدیک می گیرند. در انزوا خودشان را می خورند. که چرا من و چرا اینطور. و بسیاری چراهای دیگر. واکنش بعضی مقابله است امّا. سعی می کنند این رشته را تا آنجا که می توانند دنبال کنند و به ضرب و شتم و جرح هم شده حق خودشان را بستانند. تا جراحت اعتمادی که به دیگری کرده اند تسکین بیابد. که سخت شبیه انتقامی است که دون کیشون از آسیاب های بادی می گرفت. این آدم ها تا زخم نیدازند فراموش نمی کنند. و تا کسی را پیدا نکنند که بتوانند دوباره به او اعتماد کنند در نوسان و هیجان هستند. 

من امّا حالا، مدّت هاست که فهمیده ام که انسان همین است. در پستوی ذهن انسان، خودم را جستجو نمی کنم. و هر آینه انتظار سرکشی انسان را دارم. اینست که راحت فراموش می کنم، ساده می گذرم و گاهی شده طوری رفتار کرده ام که انگار هیچ نشده. با کسی که پولم را برده است نشسته ام و فالوده خورده ام و صحبتی از گذشته نکرده ام. دست کسی که می دانم دچار نفاق و حسادت است را فشرده ام. و پشت سر همان فقیه شهرت پرست و زن باره ایستاده ام و نماز را به فردی بی آنکه بداند خوانده ام. چون انسان را شناخته ام ..

.

.

مرد اگر هست به جز عالم ربّانی نیست ... 

شمر شناسی ......
ما را در سایت شمر شناسی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bhabazac بازدید : 209 تاريخ : سه شنبه 25 ارديبهشت 1397 ساعت: 22:07