شب خانه روشن می شود، چون یاد نامت می کنم ...

ساخت وبلاگ

اوّل زبانست که باید ساکت شود. کلمات خودشان را در سکوت طوری دیگری به انسان می نمایند. و مفاهیم از کالبد کلمه خارج می شوند. سپس ذهن است که ساکت می شود. تا تصاویر در جای خودشان بایستند و جریان سیّال و جوشان ذهن خاموش شود. به قول زنون،‌ ذهن ما از سکونات متعاقب مفهوم حرکت را انتزاع می کند. باید سال ها در این سکون ذهن ماند، تا قلب انسان ساکت شود. که احساس، مسیر خودش را پیدا کند. و برسد به آن وحدتی که ابن عربی می گوید. اینجاست که عشق می جوشد. که رنگی است انگار فرای رنگ ها. همان که مولانا را بی تاب می کند،‌ شمس را نادره ی گفتار می گند و ذهن و زبان را به تسخیر قلب در می آورد. من مدّت ها شعر مولانا را نمی فهیدم. هم کلمات ش را و هم جریان ش را. جوشش او را توهّم می دانستم. شمس را هم. که می گفت: "من به رقص به خدا رسیدم". حالا مدّتی است از دور آن ها را احساس می کنم. و عشق را دوباره می فهمم .. 

.

.

مشرق و مغرب ار روم/ ور سوی آسمان شوم/ نیست نشان زندگی/ تا نرسد نشان تو/ زاهد کشوری بدم/ صاحب منبری بدم/ کرد قضا دل مرا/ عاشق و کف زنان تو/ صبر پرید از دلم/ عقل گریخت از سرم/ تا به کجا کشد مرا/ مستی بی امان تو ... 

شمر شناسی ......
ما را در سایت شمر شناسی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bhabazac بازدید : 278 تاريخ : سه شنبه 13 آذر 1397 ساعت: 18:19